تیمورلو

تیمورلو یکی از شهرهای آذربایجان شرقی می باشد.

تیمورلو

تیمورلو یکی از شهرهای آذربایجان شرقی می باشد.

جملات ناب و زیبا درباره رهبری ، شور و شوق


رهبری که با شور و شوق به میدان آید، معمولا با شور و شوق روبرو می شود.
جان ماکسول

جملات ناب و زیبا درباره رهبران ، آموختن ، خویشتن و پشتکار


رهبران موفق هیچ گاه دست از آموختن بر نمی دارند ،
 فرایند آموختن هرگز تمام نمی شود و
 پیوسته آموختن پیامد چیرگی بر خویشتن و پشتکار است.
جان ماکسول

جملات ناب و زیبا درباره بزرگترین اشتباه ، لیاقت و زندگی


بزرگترین اشتباهی که می توانیم انجام دهیم این است ،
به آدمها طولانی تر از آنچه که لیاقتش را دارند ،
اجازه دهیم در زندگی مان بمانند .

ژوزه ساراماگو

جملات ناب و زیبا درباره آدم شریف و انسان رذل


خودت را به یک آدم شریف تبدیل کن  ، در این صورت می توانی ،
 مطمئن باشی که یک آدم رذل در جهان کمتر خواهد شد .
 توماس کارلایل

جملات ناب و زیبا درباره عصبانیت ، نفرت ، تلافی و بهترین راه


اگر زمانی در دلت نسبت به کسی احساس ،
عصبانیت و نفرت کردی و خواستی تلافی کنی ،
یکی از بهترین راه های تلافی کردن این است ،
که سعی کنی مثل او نباشی .
  مارکوس اورلیوس

جملات ناب و زیبا درباره اختراع ، خدمات و نیاز مردم از ادیسون


هرگز اختراعی را بدون در نظر گرفتن خدماتی که برای دیگران ارائه می‌دهد ،،
کامل نکردم ،،
 ابتدا نیازهای دنیا را شناسایی کردم ، سپس به اختراع ادامه دادم.

توماس ادیسون

جملات ناب و زیبا درباره هدف ، شادمانی ، خشنودی و سودمندی


اگر برای رسیدن به شادمانی و خشنودی تلاش نکنید ،،
 نه برای دیگران سودمند هستید ،،
 و نه آن انرژی و نیروی آفریننده را برای رسیدن به هدف خود پیدا خواهید کرد.
استیو چندلر

جملات ناب و زیبا درباره بهشت ، زاهد ، دوزخ و دل تیره


عمر زاهد همه طى شد
  به تمناى بهشت

او ندانست که در
  ترک تمناست بهشت

این چه حرفیست که در
  عالم بالاست بهشت

هر کجا وقت خوش افتاد
  همانجاست بهشت

دوزخ از تیرگی بخت درون من و توست
دل اگر تیره نباشد  همه دنیاست بهشت

صائب تبریزی

جملات ناب و زیبا درباره سکوت و مادر فریاد ها



من سکوت خویش را گم کرده ام
لاجرم در این هیاهو گم شدم
من که خود افسانه می پرداختم
عاقبت افسانه مردم شدم
ای سکوت ای مادر فریادها
ساز جانم از تو پر آوازه بود
تا در آغوش تو راهی داشتم
چون شراب کهنه شعرم تازه بود
در پناهت برگ و بار من شکفت
تو مرا بردی به شهر یادها
من ندیدم خوشتر از جادوی تو
ای سکوت ای مادر فریادها
گم شدم در این هیاهو گم شدم
تو کجایی تا بگیری داد من
گر سکوت خویش را میداشتم
زندگی پر بود از فریاد من

فریدون مشیری