تیمورلو

تیمورلو یکی از شهرهای آذربایجان شرقی می باشد.

تیمورلو

تیمورلو یکی از شهرهای آذربایجان شرقی می باشد.

اشعار ، سخنان و جملات ناب و زیبای فروغ فرخزاد



Related image

اشعار ، سخنان و جملات ناب و زیبای فروغ فرخزاد

.....................................................................

 نتیجه تصویری برای فروغ فرخزاد


کسی مرا به آفتاب

معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردنی ست

  فروغ فرخزاد

.....................................................

سر به دامان من خسته گذار
گوش کن بانگ قدمهایش را
کمر نارون پیر شکست
تا که بگذاشت برآن پایش را

فروغ فرخزاد

..........................................................

این گروه زاهد ظاهر ساز
دانم که این جدال نه آسانست
شهر من و تو ‚ طفلک شیرینم
دیریست کاشیانه شیطانست
روزی رسد که چشم تو با حسرت
لغزد بر این ترانه درد آلود
جویی مرا درون سخنهایم
گویی به خود که مادر من او بود

 فروغ فرخزاد

...................................................

تا به کی باید رفت
از دیاری به دیار دیگر
نتوانم ‚ نتوانم جستن
هر زمان عشقی و یاری دیگر
کاش ما آن دو پرستو بودیم
که همه عمر سفر می کردیم
از بهاری
به بهاری دیگر

  فروغ فرخزاد


نتیجه تصویری برای فروغ فرخزاد

 ................................................

هر چه دادم به او حلالش باد
غیر از آن دل که مفت بخشیدم
دل من کودکی سبکسر بود
خود ندانم چگونه رامش کرد
او که میگفت دوستت دارم
پس چرا زهر غم به جامش کرد

فروغ فرخزاد

.....................................................

هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد
مرواریدی صید نخواهد کرد

  فروغ فرخزاد

...................................................

این چه عشقی است که در دل دارم
من از این عشق چه حاصل دارم
می گیریزی زمن و در طلبت
بازهم کوشش باطل دارم 

فروغ فرخزاد


نتیجه تصویری برای فروغ فرخزاد

............................................

من نمی خواهم
سایه ام را لحظه ای از خود جدا سازم
من نمی خواهم
او بلغزد دور از من روی معبرها
یا بیفتد خسته و سنگین
زیر پای رهگذرها 

فروغ فرخزاد

 ...............................................

زندگی آیا درون سایه هامان رنگ می گیرد؟
یا که ما خود سایه های سایه های خود هستیم؟

فروغ فرخزاد


تصویر مرتبط

..................................................

گفتم خموش (آری) و همچون نسیم صبح
لرزان و بی قرار وزیدم به سوی تو
اما تو هیچ بودی و دیدم هنوز هم
در سینه هیچ نیست بجز آرزوی تو

فروغ فرخزاد

...................................................

عاقبت بند سفر پایم بست
می روم ، خنده به لب ، خونین دل
می روم از دل من دست بدار
ای امید عبث بی حاصل 

فروغ فرخزاد

.................................................

ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده
ای بروی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم زآلودگی ها کرده پاک

  فروغ فرخزاد

 ..............................................

به چشمی خیره شد شاید بیابد
نهانگاه امید و آرزو را
دریغا ، آن دو چشم آتش افروز
به دامان گناه افکند او را 

فروغ فرخزاد


نتیجه تصویری برای فروغ فرخزاد

.......................................................


همه هستی من آیه تاریکیست
که ترا در خود تکرار کنان
به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد 

فروغ فرخزاد

  ...........................................................

چرا امید بر عشقی عبث بست ؟
چرا در بستر آغوش او خفت ؟
چرا راز دل دیوانه اش را
به گوش عاشقی بیگانه خو گفت ؟

  فروغ فرخزاد

 .............................................

درد تاریکیست درد خواستن
رفتن و بیهوده از خود کاستن
سر نهادن بر سیه دل سینه ها
سینه آلودن به چرک کینه ها
در نوازش ، نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن 

فروغ فرخزاد

 ......................................................

رفتم ، که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
رفتم ، که در سیاهی یک گور بی نشان
فارغ شوم زکشمکش و جنگ زندگی

فروغ فرخزاد


تصویر مرتبط

..............................................................


اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ
بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم
 
فروغ فرخزاد

 ...............................................

او شراب بوسه می خواهد ز من
من چه گویم قلب پر امید را
او به فکر لذت و غافل که من
طالبم آن لذت جاوید را 

فروغ فرخزاد

 ..................................................

به لبهایم مزن قفل خموشی که در دل قصه ای ناگفته دارم

ز پایم باز کن بند گران را کزین سودا دلی آشفته دارم  

فروغ فرخزاد


 .................................................................

یاد بگذشته به دل ماند و دریغ
نیست یاری که مرا یاد کند
دیده ام خیره به ره ماند و نداد
نامه ای تا دل من شاد کند

  فروغ فرخزاد


نتیجه تصویری برای فروغ فرخزاد

................................................


عاقبت خط جاده پایان یافت
من رسیده ز ره غبار آلود
تشنه بر چشمه ره نبرد و دریغ
شهر من گور آرزویم بود

  فروغ فرخزاد

 .........................................

می روم خسته و افسرده و زارسوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا میبرم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش 

فروغ فرخزاد

 ...................................................

بخدا غنچه شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعله آه شدم صد افسوس
که لبم باز برآن لب نرسید  

فروغ فرخزاد

 ...........................................

کتابی،خلوتی،شعری،سکوتی
مرا مستی و سکر زندگانی است
چه غم گر در بهشتی ره ندارم
که در قلبم بهشتی جاودانی است

  فروغ فرخزاد

........................................................



او شراب بوسه می خواهد ز من
من چه گویم قلب پر امید را
او به فکر لذت و غافل که من
طالبم آن لذت جاوید را 

فروغ فرخزاد


نتیجه تصویری برای فروغ فرخزاد

 ....................................................

ای سینه در حرارت سوزان خود بسوز
دیگر سراغ شعله ی آتش ز من مگیر
می خواستم که شعله شوم سرکشی کنم
مرغی شدم به کنج قفس خسته و اسیر

فروغ فرخزاد

 ..............................................

تو همان به که نیندیشی
به من و درد روانسوزم
که من از درد نیاسایم
که من از شعله نیفروزم 

فروغ فرخزاد

 .............................................

دیگر نکنم ز روی نادانی
قربانی عشق او غرورم را
شاید که چو بگذرم از او یابم
آن گمشده شادی و سرورم را

فروغ فرخزاد

 تصویر مرتبط

...............................................
رفتم ،مرا ببخش ومگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه وجنونم کشانده بود
  فروغ فرخزاد
...................................................

شمع ‚ ای شمع چه میخندی ؟
به شب تیره خاموشم
بخدا مُردم از این حسرت
که چرا نیست در آغوشم 

فروغ فرخزاد

 ................................................

آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه نا پیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست

فروغ فرخزاد

.............................................

بخدا در دل و جانم نیست
هیچ جز حسرت دیدارش
سوختم از غم و کی باشد
غم من مایه آزارش 

فروغ فرخزاد


نتیجه تصویری برای فروغ فرخزاد

....................................................

زندگی شاید آن لحظه مسدودیست
که نگاه من در نی نی چشمان تو خود را ویران می سازد 

فروغ فرخزاد

 ..................................................

بر تو چون ساحل آغوش گشودم
در دلم بود که دلدار تو باشم
وای بر من که ندانستم از اول
روزی آید که دل آزار تو باشم 

فروغ فرخزاد

 .......................................................

کاش چون پاییز بودم ، کاش چون پاییز بودم کاش چون پاییز خاموش

و ملال انگیز بودم برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد

آفتاب دیدگانم سرد میشد

  فروغ فرخزاد

.............................................

در سرزمین قد کوتاهان
معیارهای سنجش
همیشه بر مدار صفر سفر کرده اند
چرا توقف کنم؟
من از عناصر چهارگانه اطاعت می کنم
و کار تدوین نظامنامه ی قلبم
کار حکومت محلی کوران نیست

فروغ فرخزاد


نتیجه تصویری برای فروغ فرخزاد

..................................................

اشعار ، جملات و سخنان ناب و زیبای احمد شاملو



Image result for beautiful photos of nature



جملات ، سخنان و اشعار ناب و طلایی از احمد شاملو


...............................................................


ای کاش میتوانستند

از آفتاب یاد بگیرند
که بی دریغ باشند
در دردها و شادیهایشان حتی
با نان خشکشان
و کاردهایشان را
جز از برایِ قسمت کردن
بیرون نیاورند

احمد شاملو

...........................................................

...................................................

 تو نمی‌دانی نگاهِ بی‌مژه‌ی محکومِِ یک اطمینان

وقتی که در چشمِِ حاکمِ یک هراس خیره می‌شود
چه دریایِی‌ست!
تو نمی‌دانی مُردن
وقتی که انسان مرگ را شکست داده است
چه زنده‌گی‌ست!

احمد شاملو

............................................................


 روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری ست
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل
افسانه ای است
و قلب
برای زندگی بس است

احمد شاملو

....................................................................
....................................................................

 گر بدین سان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را، به رسوائی نیاویزم
بر بلندِ کاجِ خشکِ کوچه بن بست
گر بدین سان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود چون کوه
یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک

احمد شاملو

......................................................

......................................................

 

 زندگی یک تصادف است ، مرگ یک واقعیت 

احمد شاملو

............................................................

...........................................................

 به پرواز
شک کرده بودم
به هنگامی که شانه هایم
از توان سنگین بال
خمیده بود

احمد شاملو

...................................................

...................................................

 بی تو مهتاب تنهای دشتم
بی تو خورشید سرد غروبم
بی تو بی‌نام و بی‌سرگذشتم
بی تو خاکسترم
بی تو، ‌ای دوست! 

 احمد شاملو

.......................................................................
.......................................................................

 برای زیستن دو قلب لازم است،قلبی که
دوست بدارد
قلبی که دوستش بدارند 

احمد شاملو

....................................................

...................................................

 روزی ما دوباره کبوترهایمان را
پرواز خواهیم داد
و مهربانی
دست زیبایی را خواهد گرفت
و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی که نباشم 

احمد شاملو

................................................................

...............................................................

 آه اگر آزادی سرودی می خواند
کوچک
همچون گلوگاه پرنده ای
هیچ کجا دیواری فرو ریخته برجای نمی ماند
سالیان بسیاری نمی بایست
دریافتی را
که هر ویرانه نشان از غیاب انسانی است

احمد شاملو

........................................................................

........................................................................

 یاران ناشناخته ام
چون اختران سوخته
چندان به خاک تیره فرو ریختند سرد
که گفتی
دیگر، زمین، همیشه، شبی بی ستاره ماند.

آنگاه، من، که بودم
جغد سکوت لانه تاریک درد خویش،
چنگ زهم گسیخته زه را
یک سو نهادم
فانوس بر گرفته به معبر در آمدم
گشتم میان کوچه مردم
این بانگ با لبم شررافشان
آهای !
از پشت شیشه ها به خیابان نظر کنید!
خون را به سنگفرش ببینید!
این خون صبحگاه است گوئی به سنگفرش
کاینگونه می تپد دل خورشید
در قطره های آن

احمد شاملو

.......................................................
......................................................

 ای کاش میتوانستم
یک لحظه میتوانستم ای کاش
بر شانه های خود بنشانم
این خلق بیشمار را
گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند که خورشیدشان کجاست
و باورم کنند 

احمد شاملو

....................................................................

...................................................................

 و عشق را
کنار تیرک راه بند
تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
روزگار غریبی است نازنین
آنکه بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد

احمد شاملو



Image result for ‫احمد شاملو‬‎


Image result for ‫احمد شاملو‬‎

Image result for ‫احمد شاملو‬‎


احمد شاملو و همسرش آیدا سرکیسیان
Image result for ‫احمد شاملو‬‎

Image result for ‫آدم های ساده بوی ناب آدم می دهند‬‎

Image result for ‫احمد شاملو‬‎

Image result for ‫احمد شاملو‬‎

سخنان و جملات ناب و زیبای پائولوکوئلیو


آدم هایی هستند که وقتی خوشحالی،کنارت نیستند،
چون حسودند.
وقتی غمگینی در آغوشت نمی گیرند،
چون خوشحالند.
وقتی مشکل داری به ظاهرهمدردند ، اما در واقع بی خیال تو هستند.
امـا ، وقتی خـودشان مشکل دارند ، با تو خیلی مهربانند.
این ها بدبخت ترین انسان های روی زمین هستند .
که هیـچ آرامشى در زندگى ندارند.

پائولوکوئلیو
http://www.hammihan.com/users/users2015/status/original/HamMihan-2015168882424436661461741645.451.gif

سخنان و شعر زیبا و شنیدنی از فریدون مشیری


من
روز خویش را  ،
با آفتاب روی تو  ،
کز مشرق خیال دمیده است  ،
آغاز می کنم  ،
من
با تو می نویسم و می خوانم ،
من
با تو راه می روم و حرف می زنم  ،
وز شوق  این محال
که دستم به دست توست  ،
من
جای راه رفتن  ،
پرواز می کنم .
  فریدون مشیری

جملات ناب و زیبا درباره بهشت ، زاهد ، دوزخ و دل تیره


عمر زاهد همه طى شد
  به تمناى بهشت

او ندانست که در
  ترک تمناست بهشت

این چه حرفیست که در
  عالم بالاست بهشت

هر کجا وقت خوش افتاد
  همانجاست بهشت

دوزخ از تیرگی بخت درون من و توست
دل اگر تیره نباشد  همه دنیاست بهشت

صائب تبریزی

جملات ناب و زیبا درباره سکوت و مادر فریاد ها



من سکوت خویش را گم کرده ام
لاجرم در این هیاهو گم شدم
من که خود افسانه می پرداختم
عاقبت افسانه مردم شدم
ای سکوت ای مادر فریادها
ساز جانم از تو پر آوازه بود
تا در آغوش تو راهی داشتم
چون شراب کهنه شعرم تازه بود
در پناهت برگ و بار من شکفت
تو مرا بردی به شهر یادها
من ندیدم خوشتر از جادوی تو
ای سکوت ای مادر فریادها
گم شدم در این هیاهو گم شدم
تو کجایی تا بگیری داد من
گر سکوت خویش را میداشتم
زندگی پر بود از فریاد من

فریدون مشیری

جملات ناب و زیبا درباره صدا ، تار ، ساز ، ساقی و مست


ساقیا ! امشب صدایت با صدایم ساز نیست
یا که من بسیار مستم یا که سازت ساز نیست
ساقیا ! امشب مخالف می نوازد تار تو
یا که من مست و خرابم یا که تارت تار نیست .
وحشی بافقی

جملات ناب و زیبا درباره روزگار و آدم ها از فروغ فرخزاد


سیب دندان زده ازدست توافتاد به خاک
و تورفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار میدهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا باغچه کوچک ماسیب نداشت

فروغ فرخزاد

جملات ناب و زیبا درباره دل و دوست داشتن


هر چه دادم به او حلالش باد
غیر از آن دل
که مفت بخشیدم ،
دل من کودکی سبکسر بود
خود ندانم چگونه رامش کرد
او که می گفت دوستت دارم
پس چرا زهر غم بجامش کرد.
فروغ فرخزاد

جملات ، سخنان و اشعار ناب و زیبای فریدون مشیری


گفته بودند ،،
 از پس هر گریه ، آخر خنده ایست ،،،
این سخن بیهوده نیست ،،،
زندگی مجموعه ای از اشک و لبخند است ،،،
خنده ی شیرینِ فروردین ،،،
بازتابِ گریه ی پربارِ اسفند است.

فریدون مشیری
.................................................................................
قفسی باید ساخت
هرچه در دنیا گنجشک و قناری هست
با پرستو ها
و کبوتر ها
همه را یک جا به قفس انداخت ،،،

روزگاری ست که پرواز کبوتر ها
در فضا ممنوع است

روزگاری ست که خوبی خفته ست
و بدی بیدار است
و هیاهوی قناری ها
خواب جت ها را آشفته ست ،،،،

غزل حافظ را می خواندم
  مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو ،،،

دود در  مزرعه ی سبز فلک  جاری ست
تیغه ی نقره ی  داس مه نو  زنگاری ست
و آنچه « هنگام درو » حاصل ماست ،،،
لعنت و نفرت و بیزاری ست 

قفسی باید ساخت .

فریدون مشیری

جملات ناب و زیبا از قیصر امین پور


آدمهایى هستند در زندگیتان
نمی گویم خوبند یا بد..
چگالى وجودشان بالاست
افکار ،،
حرف زدن ،،
رفتار ،،
محبت داشتنشان
و هر جزئى از وجودشان امضادار است ،،،
یادت نمی رود
هستن هایشان را ،،،
بس که حضورشان پر رنگ است
ردپا حک می کنند،اینها روى دل و جانت ،،،
بس که بلدند "باشند"
این آدمها را، باید قدر بدانى ،،،
وگرنه دنیا پر است از آن دیگرهاى
بى امضایى که شیب منحنى حضورشان، همیشه ثابت است ،،،
بعضی از آدم ها ترجمه شده اند
بعضی از آدم ها فتو کپی آدم های دیگرند ،،،
بعضی از آدم ها با چند درصد تخفیف به فروش می رسند
بعضی از آدم ها فقط جدول و سرگرمی دارند
بعضی از آدم ها خط خوردگی دارند ،،،
بعضی از آدم ها را چند بار باید بخوانیم تا معنی آنها را بفهمیم
و بعضی از آدم ها را باید نخوانده کنار گذاشت
از روی بعضی از آدم ها باید مشق نوشت و از روی بعضی از آدم ها جریمه.

قیصر امین پور